بهرام چوبینه، از نژاد پارتیان، سرداری بزرگ بود که پس از سرزنش و خواری دیدن از سوی هرمزد بر او شورید و در زمان خسروپرویز چند ماهی بر تخت سلطنت نشست، تا اینکه خسروپرویز، روم را به کمک خواسته و با پشتیبانی سپاه روم، سلطنت از دست رفته را بازیافت.
گردیه در شاهنامه، خواهر بهرام است که در دلاوری بسان بهرام است و پس از مرگ برادر، جامه رزم او را میپوشد.
بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از خاندانهای اشکانی-ساسانی و از مردم ری بود. او به سبب بلندی قد، به چوبین (مانند چوب) نامبردار شده بود. او را مهر بندک یا دوستدار مهر مینامیدند و این تبار اشکانی او را نیز نشان می دهد. مینورسکی لقب بهرام را با واژه ی دیلمی ژوبین یا زوبین، به معنی نیزه مربوط دانسته و برخی دیگر از پژوهشگران شوبین و چوبین را شکلهای دیگری از واژۀ شواتیر یا شیواتیر(آرش) شمردهاند.
بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان میدانست و برخی مانند گردیزی و تبری وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از نسل تیرانداز مشهور ایرانی،آرش دانستهاند. به روایت تبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند میکردند. شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که ابنندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام میبرد و آن را به بهرام چوبین ـ و یا بهرامگور ـ نسبت میدهد. در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه(سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است. شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه فردوسی است.
یکی کهتری باشدش دور دست
سواری سرافراز و مهتر پرست
به بالا دراز و به اندام خشک
به گرد سرش جعد مویی چو مشک
سخن آوری جلد و بینی بزرگ
سیه چرده و تندگوی و سترگ
جهانجوی چوبینه دارد لقب
هم از پهلوانانش باشد نسب
در آخرین سال شاهی هرمز چهارم، لشکریان خاقان غربی ترک و خزر به ارمنستان و اران یورش آوردند.
در همین زمان ساوه شاه نیز در شرق به ایران تاخت و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی میپرداخت، مغلوب ترکان شد.
هرمز نیز بهرام را به نبرد فرستاد.
بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ یک از آنها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصد هزار تن یاد شدهاست. گمان میرود که بهرام از این روی این شمارسپاهی را انتخاب کردهاست که شماره دوازده در نزد ایرانیان مقدس بوده و در تاریخ استورهای ایران نیز در چند جنگ دوازده هزار نفر، در سپاه شرکت داشتند و در تمامی این جنگها ایرانیان، پیروز شده بودند.
بهرام که سرداری دلیر بود با سپاهی اندک اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به شدت شکست داد و ساوه شاه را کشت .
شاه ایران از پیروزی بهرام نگران شد و او را به جنگ در بیزانس فرستاد. بهرام از قوای بیزانس شکست سختی خورد.
هرمز که میخواست غرور وی را بشکند و از این شکست خشنود بود با فرستادن دوک دان و لباس زنانه، به سردار شکست خورده او را از فرماندهی سپاه، برکنار کرد اما بهرام موفق شد، سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و همدرد سازد. بدینگونه آنها را نیز با خود، بر ضد هرمز همداستان ساخت و با موافقت و تشویق آنها، شورش کرد.
شورش و نارضایتی موبدان نیز سبب شد تا هرمز برکنار و خسرو پرویز بر تخت ایران بنشیند.
بهرام چوبین حاضر نشد که به فرمان پادشاه جدید در آید و خود را شاه ایران خواند. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو گریخت. بهرام پیروزمندانه به پایتخت آمد و به نام بهرام ششم و به دست خود تاج بر سر نهاد و به نام خود سکه زد. خسرو نیز به شاه بیزانس پناه برد.
یکسال پادشاهی بهرام همراه با یک سلسله شورش بود. دائی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت و پیشرو مخالفان بهرام شد.وی به آذربایجان رفت و با برادر خود بیاری خسرو پرویز برخواستند.
خسرو همراه با سپاهی که امپراتوردر اختیارش گذاشته بود به ایران برگشته و با سپاه بهرام جنگ کرد و بهرام پس از شکست، روی به فرار نهاد.
بهرام چوبین پس از شکست در نبرد نهایی با خسرو و سپاهیانش، همراه با بازماندگان سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خان ترک پذیرفته شد. خسرو با هدایایی که برای خاتون همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد. گردیه خواهر بهرام که همراه او بود،سپاهیانی را که همراه برادر وی، بهرام، به دیار ترکان آمده بودند، از دیار ترکان بیرون آورده و به ایران بازگرداند.